نقش هیجانات در زندگی
دکتر آزاد محمدی متخصص تعلیم و تربیت و پژوهشگر علوم اعصاب تربیتی
اگر از ما پرسیده شود چرا باید به یافتههای جدید در باره هیجانات توجه کنیم، سادهترین پاسخ این است که هیجانات بخش بسیار مهمی از سرشت و طبیعت هر انسان است که یک عنصر ثابت در تشکیل هر ذهنیتی از خود و دنیای اطراف است. مثلاً اگر ما دنیای اطراف (شامل خانه، مدرسه و…) را ایمن و آرامشبخش میدانیم یا نه، بخش بسیار زیادی از آن به نقش هیجانات بر میگردد. به عنوان نمونه اینکه شخص نصیحت، توصیه و هشدارهای ما را مهم یا غیرمهم میداند نیز به کارکرد هیجانات ارتباط دارد. اساساً اینکه هر مفهوم یا مهارتی با چه کیفتی یادگرفته شود نیز به نقش هیجانات مرتبط است. احتمالا تاکنون پیش آمده است که ما اصرار بسیار زیادی داریم که کودک/دانشآموز، فلان کار معین را انجام دهد زیرا فکر میکنیم که بسیار مهم است، اما برای وی چنین چیزی نه تنها اصلا مهم جلوه نمیکند بلکه بسیار حاشیهای و غیرمهم تلقی شود. در چنین حالتی معمولا خشم و سراسیمگی والدین یا مربی را فرا میگیرد و شاید به برخوردهای ناخوشایند بین آنان نیز بینجامد. واقعا سوالی که اینجا پیش میآید این است که چگونه ممکن است مفهومی مانند «امور مهم» اینقدر نزد افراد مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است برای شما نوشتن تکالیف مدرسه یا خوابیدن سرموقع مهم باشد و برای کودک تماشای برنامه تلویوزیونی مورد علاقهاش. اگر بخواهیم منشأ این تعارضات میان علایق، امیال و آمال که بین والدین/ مربیان با کودکان پدید میآید را ردیابی کنیم در درجه نخست ریشه آن در هیجانات قرار دارد. بنابراین در این گفتار نگاهی مختصر به ماهیت هیجانات خواهیم داشت تا در سلسله مباحث بعدی بتوانیم از حیث تربیتی مواجههی صحیح با آن را واکاوی کنیم.
اگر بخواهیم ماهیت هیجانات را به زبان ساده به بحث بگذاریم لازم است که ابتدا مغز هنگام تولد را تصور کنیم. مغز ما انسانها قبل از تولد دارای یکسری مداربندیها و توانمندیهاست که تنظیم و مدیریت حیات ما را بر عهده دارد. مثلاً تنظیم ضربان قلب و تنفس که اتوماتیک انجام میشود یا اعلام گرسنگی، عفونت در بدن با اعلام گریه سر دادن از جمله مواردی است که ما هنوز هیچ مفهومی از «خود» و «دنیای پیرامون» نداریم اما در زمینههایی که به بقای اولیه ما مربوط است مغزمان قادر به ارسال و دریافت سیگنالها و فرمانهایِ مستلزم حفظ بقا است. این کنشها فقط در داخل بدن محدود نبوده و گاهی رفتار کودک چیزی عجیبتر را نمایان میکند، مثلاً اگر یک پارچه نازک را در جلو دهان و بینی نوزاد چند روزه بگذاریم متوجه میشویم که با دست آن را کنار میکشد، انگار یک کنش هوشمندانه را انجام میدهد. البته این قبیل کارها محدود به موجودات انسانی نیست و اگر به رفتار حشرات نیز نگاه بکنیم متوجه خواهیم شد رفتارهایی برای دریافت منبع انرژی و تغذیه از آنان بروز میکند که انگار یک ذهن هوشمند انسانی آن را طراحی کرده است. برای اینکه از بحث دور نشویم و در محور بحث هیجانات بمانیم، توجه شما را به این سوال معطوف میکنم که چنین قابلیتهای هوشمندانهای که هنوز ذهن و ذهنیتی وجود ندارد از کجا پدید میآید؟ پاسخ به این سوالات را برخی دانشهای مربوط به ذهن و مغز (نظیر عصبزیستشناسی) برای ما آشکار میکنند.
مطابق با یافتههای جدید هیجانات در درجهی نخست، عنصری است که در طول تکامل برای تأمین و حفظ بقای ارگانیسم زنده پدید آمدهاند. وقتی از ارگانیسم زنده حرف میزنیم یعنی ارگانیسمی که برای ادامه حیات نیاز به یک شرایط پایدار دارد که در آن انرژی و مواد لازم برای ادامه حیات داشته باشد. با این وصف اگر به بحث خودمان در باره تربیت و ویژگیهای کودکان برگردیم، میتوان اکنون به سخن آغازین این گفتار برسیم که گفته شد هیجانات بخشی اساسی از سرشت و طبیعت ما هستند و لزوماً در تشکیل هر نوع ذهنیتی از خود و دنیای اطراف نقش دارند.یعنی اگر هیجانی مانند خشم، ترس و بهطور کلی هیجاناتی که در طیف درد- لذت هستند در مغز نوزاد مداربندی شده است و به بروز رفتارهایی مانند چنگ زدن، گریه، خنده و غیره میانجامد به دلیل آن است که بقای نوزاد به این امور وابسته است. در غیر این صورت اگر نوزادی که کمتر از 2 روز از تولدش گذشته در وضعیت گرما/ سرما، گرسنگی شدید، کمبود اکسیژن شدید و سایر وضعیتهای مختل کننده حیات قرار بگیرد قادر نخواهد بود گریه سر بدهد و یا سایر رفتارهایی که پرستارش را متوجه علائم تهدید کنندهی بقا کند. این رفتارهای هیجانی که پاسخهای زیستی- بدنی به محرکهای درونی و بیرونی است اندکاندک در طول رشد پایهای برای تنظیم و مدیریت حیات توسط عناصر ذهنی (از جمله عقل) خواهند بود. بنابراین اگر قرار است توافقی میان شما در مقام مربی و کودک به عنوان تربیت شونده در زمینه امور لازم / ضروری، مهم/غیرمهم حاصل شود قبل از اینکه از عدم همراهی کودکان خشمگین شوید این نکته را بررسی کنید که این تقاضا و انتظار من از کودک با چه مانع هیجانی (ترس، خشم، تنفرو …) روبهرو است. مثلاً اگر آن مانع هیجانی ترس، یا خشم است نظام توجه و دقت فرد برای پیگیری سخنان و فرمانهای شما برانگیخته نمیشود همانطور که اگر شما از دست یه حیوان درنده در حال فرار باشید هیچ محرک محیطی جز پناهگاه و عوامل رفع خطر را پردازش نمیکند. این نکته بسیار آغازین و مقدماتی از کارکرد هیجانات است، اما کارکرد هیجانات فقط در این سطح متوقف نخواهد ماند و بلکه در هر تصمیم و انتخابی (اعم از عقلانی/ غیرعقلانی) مشارکت فعال خواهد داشت. در بخشهای بعدی برای شما مثالهایی بیان خواهم کرد که چگونه بدکارکردیهای هیجانات (که گاهی ناشی از مواجهه نادرست ما با آنهاست) به تشکیل ذهنیت نادرست از «خود» و «دنیای» اطراف خواهد شد. بنابراین در گفتارهای بعدی بر سر این صحبت خواهد شد که چگونه درک یا عدم درک ماهیت هیجانات، به داشتن ذهنی سالم یا غیرسالم خواهد انجامید و چگونه این امور کنشهای فرد در قبال خود و دنیای پیرامونش را هدایت میکند. نکته پایانی این بخش این است که هیجانات نه امور شیطانی و گمراه کننده هستند و نه اموریاند که باید آنها را سرکوب کرد، بلکه باید با شناخت ماهیتشان زمینه را برای تعدیل و اصلاح آنها فراهم کرد و در این زمینه متخصصین تربیت و علوم شناختی میتوانند مکانیسم این تعدیل و اصلاحات را به شما نشان دهند.
نظرات بسته شده است.